امروز لباس رنگی ام را پوشیدم
می دانم کفاف نمی دهد
باید به رنگ بوقلمون باشد
چاره چیست،
به شهر می روم به آن سو
"نمازت را خوانده ای؟
طاعات و عبادات قبول!"
"مجوز؟
مگر مجوز می دهند؟
فعلا یک مدت نمی دهند!"
"چه لباس قشنگی!"
کنج خود گزینم؟ ماءوای شعر و موسیقی . . .
به شهر می روم به این سو
"عیدت مبارک! با منزل نیامدی؟"
"چه می کنی؟ نه! کار اصلیت چیست؟"
"چه لباس قشنگی!"
مرا چه می نامند:
دگراندیش، فرهنگی، مصلح، دگر باش
از من چه می خواهند:
صف شکن آخر صف؟
مرغ عروسی و عزا
به کنج خود خزیدم عید می آید ماه رمضان نیز
باید به شهر می رفتم ؛ "آقا! لباس بوقلمونی رنگ چند؟"
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه، اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
کسی چه می داند
این درد مشترک است، شاید
کسی چه می داند
خرداد-88
می دانم کفاف نمی دهد
باید به رنگ بوقلمون باشد
چاره چیست،
به شهر می روم به آن سو
"نمازت را خوانده ای؟
طاعات و عبادات قبول!"
"مجوز؟
مگر مجوز می دهند؟
فعلا یک مدت نمی دهند!"
"چه لباس قشنگی!"
کنج خود گزینم؟ ماءوای شعر و موسیقی . . .
به شهر می روم به این سو
"عیدت مبارک! با منزل نیامدی؟"
"چه می کنی؟ نه! کار اصلیت چیست؟"
"چه لباس قشنگی!"
مرا چه می نامند:
دگراندیش، فرهنگی، مصلح، دگر باش
از من چه می خواهند:
صف شکن آخر صف؟
مرغ عروسی و عزا
به کنج خود خزیدم عید می آید ماه رمضان نیز
باید به شهر می رفتم ؛ "آقا! لباس بوقلمونی رنگ چند؟"
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه، اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
کسی چه می داند
این درد مشترک است، شاید
کسی چه می داند
خرداد-88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر